یه اتاقی باشه گرم گرم !

روشن روشن!

تو باشی منم باشم!

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید..!

تو منو بغل میکنی که نترسم...!

که سردم نشه...که نلرزم...

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی...

من اومدم نشتم جلوت و بهت تکیه دادم ....

با پاهات منو محکم گرفتی...

دوتا دستتم دورم حلقه کردی بهت میگم چشاتو میبندی؟میگی:اره.

بعد تو چشماتو میبندی.....

بهت میگ برام قصه میگی؟میگی:اره

بعد شروع میکنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن......

یه عالمه قصه طولانی وبلند که هیچ وقت تموم نمیشه

میدونی ؟

میخوام رگ بزنم....

رگ خودمو....

مچ دست چپمو....

یه حرکت سریع...

یه ضربه عمیق...بلدی که؟؟

تو چشاتو بستی...

نمیدونی من تیغ در میارم از جیبم..

نمیبی که سریع میبرم..

نمیبینی که خون فواره میزنه رو سنگای سفید...

نمیبینی که دستم میسوزه و لبمو گاز میگیرم که نگم ااااااااااااااااخ

که چشماتو باز نکنی ومنو نبینی....

تو داری قصه میگی ...

دستمو میزارم رو زانوم خون میاد از دستم میریزه رو زانوم از زانوم میریزه رو سنگا...

قشنگه مسیر حرکتش....

حیف که چشاتو بستی ونمیتونی ببینی...

تو بغلم کردی میبینی که سرد شدم محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم...

میبینی که نامنظم نفس میکشم تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفته..

میبینی که دیگه نفس نمیکشم........

چشماتو باز میکنی ومیبینی که من مردم ..............

می ترسیدم که از تنهایی بمیرم ولی وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم.....

مردن خوب بود اروم اروم......

گریه نکن

 من دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دوستت دارم .......

گریه نکن دیگه خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلم میشکنهاااااا.....دلمو نشکنی خب؟؟؟؟